کد مطلب:88679 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:444

خونسردی در شدائد و مشکلات











(فی الزلازل و قور)

ترجمه: فرد پرهیزگار در زلزله ها و حوادث مضطرب كننده ی زندگی، سنگین و با وقار و خونسرد و آرام است.

شرح: مولی علی (ع) به صفتی دیگر كه ویژگی پرهیزگاران است، اشاره می كنند و آن آرامش و وقار است.

وقار در مقابل خفت و سبكی است وقار و تانی از نشانه های عقل، و خفت و سبكی و عجله در امور از نشانه های جهل است.

پرهیزگاران در زلزله های زندگی سنگین و با اطمینان خاطر هستند، آنها همچون كوه های سنگین و سر به فلك كشیده در برابر تند بادها و حركتهای تند روزگار مقاوم ایستاده اند، آنها چون مظهری از حق هستند، پایدارند، از بین حق و باطل آنچه ماندنی و همیشگی است حق است، باطل همچون كف روی آب گذراست، باطل همچون خس و خاشاكی بر روی آب در حركت است.

حق همچون صخره های سنگین در برابر آب است، كه آب قدرت تكان دادن آنها را ندارد، و اگر حركت آب تند، كند و مانند اینها شود آن صخره ها همچنان با وقار

[صفحه 494]

و صلابت ایستاده اند به خلاف خس و خاشاك كه سیل به هر طرف كه بخواهد آنها را می برد.

زلزله ها و حركتهای تند اجتماعی گر چه بتواند بر چهره ی آنها خراشی وارد كند، ولی آنها را نمی تواند از مسیر حق خود منحرف كند.

در آنجا كه زلزله ها همه چیز را تكان می دهد، آنها استوارند، زیرا حق استوار است، آنها مانند بعضی ها هر روز در زیر یك بیرق و در زمره ی یك دسته به خاطر مصالح شخصی یا گروهی قرار نمی گیرند، آنها از هر چه رنگ دارد آزادند و تعلق آنها به ذات حق، وابستگی نیست، بلكه گسستگی از هر چیز است، این عدم دلبستگی به غیر حق آنها را همچون ذات احدیت ثابت قدم نگاه می دارد، همانگونه كه ذات حق تحت تاثیر هیچ شی ء قرار نمی گیرد، ذات پرهیزگاران واقعی كه مجلای تابش حق و نمایانگر ذات اویند، غیر متغیر است، و از مواضع ثابت خود عدول نمی كند.

احمد بن عمر حلبی می گوید از امام صادق (ع) سوال شد: ای الخصال بالمرء اجمل؟ قال: وقار بلا مهابه و سماح بلا طلب مكافاه و تشاغل بغیر متاع الدنیا، چه خصلتهائی برای مرد زیباتر است؟ فرمودند: وقاری كه بدون هیبت و ترساندن باشد و بخششی كه بدون توقع پاداش و جزاء باشد و مشغول شدن به غیر متاع دنیا (و به آخرت پرداختن)».[1].

امیر مومنان علی (ع) برای كسانی كه مامور گرفتن زكات می كردند، چنین می نوشتند، فاذا قدمت علی الحی فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم ثم امض الیهم بالسكینه و الوقار حتی تقوم بینهم فتسلم علیهم و لا تخدج بالتحیه لهم...، وقتی به قبیله ای وارد شدی، بر سر آب آنها (آنجا كه از آن آب بر می دارند) پیاده شو بدون آن كه به خانه های آنها درآئی، سپس با آرامش و وقار به سوی آنها برو تا بین آنها

[صفحه 495]

بایستی و سلام بر آنها كنی، و از درود بر آنها بخل نورزد (و كوتاهی مكن)».[2].

مولی علی (ع) از صفات عاملین و گیرندگان زكات «وقار» را می شمرد، یعنی آرام و خونسرد باشد و اگر به او پرخاشگری نیز شد، با وقار ایستادگی كند و با نرمی و ملایمت به وظیفه ی خود عمل نماید.

وقار جمال انسان است! (جمال الرجل، الوقار)[3]، نیكی و نیكو كاری انسان در خوش لباسی و خوش زندگی كردن نیست، بلكه در آرامش و وقار در همه حال و خصوصا در مشكلات است.

(لیس البر فی حسن اللباس و الزی ولكن البر فی السكینه و الوقار).[4].

وقار زیبائی عقل است (الوقار حلیه العقل)[5]، وقار نور و زینت انسان است (وقار الرجل نور و زینه).

رسول گرامی فرموده اند: «علیكم بالسكینه و الوقار»[6]، مولی علی (ع) می فرماید: «المومن وقور عند الهزاهز، ثبوت عند المكاره، صبور عند البلاء، مومن در فتنه های تكان دهنده سنگین و آرام است، در موقع ناملایمات و مكروهات ثابت قدم و در نزول بلا صابر است».[7].

امام صادق (ع) فرمودند: سزاوار است كه مومن هشت خصلت دارا باشد: با وقار در فتنه ها و حوادث تكان دهنده، صبور در موقع نزول بلا، شاكر در رفاه و آسایش، قانع به آنچه خداوند روزی او كرده است، ظلم به دشمنان روا نمی دارد، زحمتی برای یاران ندارد، بدن او از دست او در زحمت و مردم از دست او در راحتی

[صفحه 496]

و آسایشند.[8].

در روایت آمده كه سبب وقار و آرامش حلم و بردباری است (سبب الوقار الحلم)[9] یا در روایت دیگر آمده (الوقار نتیجه الحلم)[10] و این نشان می دهد، نتیجه ی صفت حلم و استقامت در برابر مشكلات، آرامش و وقار است.

در خبری آمده است راهبی بنام شمعون بن لاوی از فرزندان یهودا كه از حواریون عیسی (ع) بود، سوالات زیادی از نبی اكرم (ص) كرد و جواب شنید و در آخر به حضرت ایمان آورد، و مرحوم حسن بن شعبه الحرانی در تحف العقول قسمتی از سوال و جوابها را آورده است و شاهد ما این چند جمله است كه حضرت فرمودند از حیاء، وقار حاصل شود و از وقار مداومت برخیزد و در مورد «رزانه» كه همان وقار است، فرمودند: «از آن لطف و ثبات و اداء امانت و ترك خیانت و صدق زبان و محفوظ كردن شهوت و نیكوئی مال و استعداد و آمادگی برای مقابله با دشمن و نهی از منكر و ترك بیخردی و ترك بی صبری حاصل شود، و این چیزهائی است كه عاقل با آرامش و وقار به آن دست می یابد، پس خوشا به حال كسی كه با وقار شد و سستی و جهالت در آن نبود و عفو و گذشت كرد».[11].

علی (ع) می فرمایند: كن فی الشدائد صبورا و فی الزلازل وقورا، در سختیها صابر و در زلزله ها و حوادث تكان دهنده آرام و با وقار باش!»[12].

از خداوند آرامش و وقار و سكینت قلبی را بخواه كه او كسی است كه باران آرامش را بر زمین قلبهای مومن فرو می ریزد (هو الذی انزل السكینه فی قلوب

[صفحه 497]

المومنین).[13].

او است كه استقامت را به مومنان می دهد گر چه سر از بدن آنها جدا شود، در اینجا به واقعیتی اسف انگیز اشاره كنم و آن این كه: حجاج بن یوسف ثقفی در خونریزی و ستمگری از افرادی است كه گوی سبقت را از همه ربوده است، حجاج مخصوصا حرص عجیبی به كشتن دوستان علی بن ابیطالب داشت.

یكی از روزها در مجلس نشسته بود و جمعی هم از یاران و متملقین دستگاه او از همانهائی كه برای خوشگذرانی چند روزه ی دنیا به تمام فضائل و كمالات انسانی و مقدسات دینی پشت پا می زنند و از انجام هیچ كار زشتی خودداری نمی كنند، گرد او جمع شده بودند.

حجاج به آنان گفت: دوست دارم یكی از یاران (و دوستان) ابوتراب را به دست آورده، و با ریختن خون او به خدا تقرب جویم، منظور حجاج از ابوتراب علی (ع) بود و این كلمه را برای تحقیر آن حضرت به زبان می آورد.

اطرافیان وی گفتند: ما یار و دوست با سابقه تری از قنبر غلام او سراغ نداریم، حجاج بلافاصله دستور جلب و احضار او را صادر كرد، طولی نكشید، كه قنبر بوسیله ی مامورین حجاج مقابل میز محاكمه او قرار گرفت.

حجاج گفت: تو قنبر هستی؟ گفت: بله.

گفت: تو همان ابوهمدان می باشی! گفت بله، گفت بنده ی علی بن ابیطالب توئی، قنبر گفت: من بنده ی خدا هستم و علی بن ابی طالب (ع) آقای من.

حجاج گفت: از عقیده و مرام او بیزاری بجوی! گفت: اگر بیزاری جویم، مرا به عقیده و مرامی كه بهتر از آن باشد، راهنمائی می كنی؟!

گفت: تو را خواهم كشت، اكنون اختیار طرز كشته شدن با تو است!

قنبر (با وقار و آرامش) گفت: این اختیار با خود تو است، حجاج گفت: چطور؟

[صفحه 498]

گفت برای این كه هر طور مرا امروز بكشی، روزی می رسد كه من هم به همان طریق تو را خواهم كشت، ولی امیرالمومنین علی (ع) مرا خبر داده است كه مرا از روی ستم سر می برند! حجاج دستور داد او را سر بریدند.[14].

و این چنین، قنبر كه در همه ی عمر همچون مولایش علی، آرامشی ویژه و وقاری عجیب داشت، با همان آرامش در برابر حجاج ستمگر دست از عقیده ی خود برنداشت و سر در راه معبود داد و این گونه یكی دیگر از اخبار غیبی علی (ع) را با خون امضاء كرد!

در مورد كمیل بن زیاد نیز رسیده[15] كه حجاج بعد از این كه فرماندار كوفه شد، او را طلبید و او گریخت، حجاج كه از گریختن وی آگاه شد، حقوق فامیل و قبیله ی او را از بیت المال قطع كرد و كمیل كه چنین دید با خود گفت: من پیری سالخورده هستم و عمرم به سر آمده و روا نیست به خاطر من حقوق قبیله ی من قطع شود، و لذا با پای خود به نزد حجاج رفت!

حجاج گفت بسیار دوست داشتم به تو دسترسی پیدا كنم، كمیل گفت: صدایت را بر من درشت مكن، و مرا از مرگ نترسان، به خدا سوگند از عمر من چیزی نمانده، جز باقی مانده ی غبار (كه از نهایت سستی قادر به جلو رفتن نیست) پس هر چه خواهی درباره ی من انجام ده، زیرا میعادگاه من و تو نزد خداست، و پس از كشتن حساب در كار است.

امیرالمومنین خبر داده مرا، كه تو قاتل من خواهی بود!... حجاج گفت تو همان كسی هستی كه در زمره ی كشندگان عثمان بودی؟ دستور داد بزنید گردنش را! و گردن او را زدند. درود بر این راست قامتان تاریخ كه با وقار خود برگهای تاریخ را رقم زدند و نقاط عطف تاریخ شدند. درود بر این با وقارانی كه چهره ی وقار از چهره آنها

[صفحه 499]

شرمنده شد.

الهی، این عارف شیدا در ذیل این فراز (فی الزلازل وقور) چنین گوید:


چو گیتی در زلازل با وقار است
نه چون چرخ از فسون ناپایدار است


دل پاكش چو كوه سخت بنیاد
مصیبتهای دوران چون سبكباد


دلش دریا و امواج حوادث
بر آن اندك غمی را نیست باعث


به دریای جهان نوح زمانست
ز طوفان حوادث بی زیانست


سفینه دین بر او ركن وثیق است
چو نوحش كی غم از بحر عمیق است


دهد یاد خدا در روزگارش
ز هر خوف و خطر و جد و وقارش


سپس حكایتی را چنین به نظم آورده است:


به كوهی گفت موری روز باران
به سوراخی شو از آسیب طوفان


به خنده گفت كوه سخت بنیاد
به تو باران تواند كرد بیداد


مرا باران بر افشاند ز رخ گرد
تو را سیلی شود پر حسرت و درد


دلا چون كوه شو، ز آشوب دوران
میندیش از جفای باد و باران


در آئین بهین ثابت قدم باش
ز باد فتنه بی اندوه و غم باش


ز جان بگسل به زلف یار پیوند
به هر فتنه كه چشمش كرد دلبند


به تار زلف جانان چون زنی چنگ
تو دلشادی جهان صلح است یا جنگ


شو ایمن در پناه آستانش
سخن سر كن ز شیرین داستانش

[صفحه 501]


صفحه 494، 495، 496، 497، 498، 499، 501.








    1. بحار، جلد 71، صفحه ی 337.
    2. نهج البلاغه، نامه 25، صبحی صالح و فیض.
    3. غرر الحكم.
    4. كنز العمال خبر 6401 از رسول اكرم.
    5. غرر الحكم.
    6. كنز العمال خبر 6402.
    7. بحار، جلد 78، صفحه ی 27.
    8. اصول كافی، جلد 2، صفحه ی 47.
    9. غرر الحكم.
    10. غرر الحكم.
    11. تحف العقول، صفحه ی 20.
    12. غرر الحكم (این روایات را با روایات دیگری صاحب میزان الحكمه در جلد 10، صفحه ی 606 تا 610 در بحث وقار جمع آوری كرده است).
    13. سوره ی فتح، آیه ی 4.
    14. ارشاد مفید، باب اخبار غیبی علی (ع)، صفحه ی 329، جلد 1، ترجمه رسولی محلاتی.
    15. ارشاد مفید، باب اخبار غیبی علی (ع)، صفحه ی 328، جلد 1، ترجمه رسولی محلانی.